نقد و بررسی
خط آهن زیرزمینی (کولسن وایت هد . سمیه گنجی)
خط آهن زیرزمینی داستانی مربوط به دوران بردهداری آمریکا است. ما در این اثر به دوران سیاه بردهداری سفر میکنیم و با دختری جوان به نام کورا همراه میشویم تا در گذر از شهرهای مختلف امریکا شاهد زندگی بردگانی باشیم که برای دفاع از آزادی، خانواده و عشقشان، حتی خود را قربانی میکنند.
خواندن کتاب خط آهن زیرزمینی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به رمان و ادبیات داستانی به ویژه داستانهایی درباره تبعیضنژادی و دوران بردهداری را به خواندن این اثر جذاب دعوت میکنیم.
درباره کلسن وایتهد
کلسن وایتهد نویسنده امریکایی زاده نوامبر 1969 در نیویورک است. او در دانشگاه هاروارد درس خوانده و در بخش داستاننویسی جایزه کتاب ملی امریکا در سال 2016 و جایزه پولیتزر 2017 را برده است. او تاکنون در دانشگاه پرینستون، دانشگاه نیویورک، دانشگاه هوستون، دانشگاه کلمبیا، کالج بروکلین، کالج هانتر، دانشگاه وسلین، تدریس کردهاست و با مجله نیویورک تایمز همکاری دارد. رمانهای اندیشمند در 1999 و روزهای جان هنری در 2001، غول در نیویورک در سال 2003، ساگ هاربور در 2009، و آپکس صدمه را پنهان میکند در 2011. که باعث بهترین فروش نیویورک تایمز شد، و راهآهن زیرزمینی کتابهای داستانی کلسن وایتهد هستند.
جملاتی از کتاب خط آهن زیرزمینی
آدمی خیال میکرد مادربزرگ کورا نفرینشده که بارها و بارها فروختهشده، دستبهدست شده و دوباره چند سال بعد فروخته شده بود. صاحبانش با تکرری تکاندهنده ورشکست میشدند. مردی که اولین اربابش را تلکه کرد دستگاهی برای تمیز کردن پنبه میفروخت. میگفت دستگاهش دو برابر ماشین پنبهپاککنی ویتنی سرعت دارد.
نمودارهایش ارباب را قانع کرد ولی درنهایت، آجاری بخشی از دارایی بود که بنا به دستور مجری قانون نقد میشد. در معاملهای عجولانه او را به دویست و هجده دلار دادند، واقعیتهای بازار محلی باعث افت قیمتش شده بود. ارباب دیگرش به مرض استسقا مرد و بیوهاش فیالفور ملک را برای فروش گذاشت تا هزینهٔ برگشت به سرزمین مادریاش یعنی اروپا را تأمین کند. به نظرش اروپا تمیز بود. آجاری سه ماه را در تملک مردی از اهالی ولز گذراند که درنهایت او را به همراه سه بردهٔ دیگر و دو خوکِ پرواری را در بازی ویست باخت. و الخ.
قیمتش نوسان داشت. دویست و چهلوهشت، دویست و شصت، دویست و هفتاد دلار. وقتی مدام آدم را بفروشند دنیا یاد آدم میدهد حواسش را جمع کند. آجاری یاد گرفت زود با شرایط مزرعهٔ جدید هماهنگ شود، سیاهکُشها را از آنها که صرفاً سنگدل بودند تمییز دهد، تنهلشها را از سختکوشها، خبرچینها را از رازدارها. اربابها و خانمهایشان درجات مختلفی از شرارت داشتند، روشهای متمایز و اهداف گوناگون. گاهی مزرعهداران چیزی نمیخواستند جز یک زندگی بیآلایش. از آنطرف مردان و زنانی هم بودند که میخواستند مالک دنیا باشند. انگار دعوا بر سر حدِ جریب باشد. هر جا میرفت شکر و نیل بود جز آنکه یک هفته پیش از دوباره فروختنش، برگ تنباکو محدود میشد. تاجرها به مزرعهٔ تنباکو سر میزدند و پی بردههای مناسب باروری میگشتند. بردههایی را ترجیح میدادند که همهٔ دندانهایشان سر جا باشد و حرفشنو باشند. حالا دیگر زنی شده بود. راهی میشد.
0دیدگاه کاربران