خال کوب آشویتس بر اساس یک داستان واقعی (هدر موریس . سارا حسینی معینی)
خال کوب آشویتس بر اساس یک داستان واقعی (هدر موریس . سارا حسینی معینی)
0 (0)

0دیدگاه کاربران

شناسه محصول: خال_کوب_آشویتس_براساس_یک_داستان_واقعی_هد دسته:

در انبار موجود نمی باشد

خال کوب آشویتس بر اساس یک داستان واقعی (هدر موریس . سارا حسینی معینی)

0 (0)

0دیدگاه کاربران

شناسه محصول: خال_کوب_آشویتس_براساس_یک_داستان_واقعی_هد دسته:

موجود در انبار

2,090,000 ریال





نقد و بررسی اجمالی

معرفی کتاب خالکوب آشویتس


کتاب خالکوب آشویتس اثر هدر موریس، روایتیست عاشقانه از پایبندی لالی و گیتا به عشقشان در دورانی آکنده از اندوه و وحشت. این اثر داستان زندگی لالی سوکولوف، یکی از هزاران زندانی در اردوگاه آشویتس را در بحبوحه جنگ جهانی دوم بیان میکند که وظیفه خالکوبی شماره بر ساعد تازه واردان به اردوگاه به او سپرده شده بود.


در آوریل 1942، لالی سوکولوف به اجبار به اردوگاه آشویتس – بیرکناو منتقل میشود. او که به زبانهای مختلف تسلط دارد، مسئول خالکوبی شمارههای شناسایی بر دست زندانیان تازه وارد میشود؛ شمارههایی که سرنوشت آنها را رقم میزند؛ اگر جوان و سالم باشند به کار اجباری فرستاده میشوند، در غیر این صورت راهی اتاق گاز و کورههای آدمسوزی میشوند. لالی طی دو سال و نیم اسارت در آشویتس – بیرکناو شاهد هولناکترین قساوتها و وحشیگریهای بشر و همچنین شجاعت و شفقت مردمیست که هر لحظه امکان دارد با مرگ روبهرو شوند. در همین اردوگاه است که با دختری به نام گیتا آشنا و در نخستین نگاه عاشقش میشود.


هدر موریس (Heather Morris)، نویسنده داستان، اعتقاد دارد: «خالکوب آشویتس (The tattooist of Auschwitz) داستان دو انسان معمولی است که در زمانی منحصربهفرد زیسته و نه تنها آزادی بلکه احترام، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده است.» روایت، زیبایی دوچندان خود را مدیون این است که در صحبتهای لالی، زندانی شماره 32407، هیچ شکافی میان حافظه و تاریخ وجود ندارد.»


روایت بسیار شبیه به روایت فردوسی از آشپزخانه ضحاک است که دو انسان آزاده به نامهای ارمایل و گرمایل ماهانه بیش از 30 تن از زندانیان را که قرار بود مغزشان خوراک سر مارهای ضحاک شود را، آزاد میکنند.


در این رمان، هنگامی که یک انسان استحاله شده به نام لالی سوکولوف که وظیفه خالکوبی بر روی ساعد تازهواردها به او سپرده شده، با یک زندانی به نام گیتا مواجه میشود و آنگاه عشق در یک نگاه با رنگی هولناک، ماجرای داستان را به یک درام سیاه بدل میکند.


هدر موریس اهل نیوزلند است و اکنون در استرالیا زندگی میکند. سالها در بیمارستانی عمومی و بزرگ در ملبورن کار و تحصیل میکرد، فیلمنامه هم مینوشت. در آمریکا یکی از فیلمنامههایش را فیلمنامهنویسی که جایزۀ اسکار هم در کارنامۀ خود داشت انتخاب کرد. در سال 2003 هدر با پیرمردی آشنا شد که «شاید داستانی داشته باشد که ارزش گفتن دارد.» روزی که لالی سوکولوف را ملاقات کرد زندگی هر دویشان تغییر یافت. دوستیشان شکل گرفت و بیشتر شد. لالی سفری آغاز کرد، سفری که در آن موشکافانه خود را مورد بررسی قرار داد و محرمانهترین جزییات زندگیاش طی هولوکاست را با هدر درمیان گذاشت. هدر ابتدا داستان زندگی لالی را در قالب فیلمنامه تنظیم کرد که در مسابقات بینالمللی رتبۀ بالایی آورد، اما بعد آن را به شکل رمان تغییر داد.


در بخشی از کتاب خالکوب آشویتس میخوانیم:


لالی میکوشد سرش را بلند نکند. دستش را دراز میکند، تکه کاغذی را میگیرد که دختر به سمتش گرفته است. شمارهای پنج رقمی روی آن نوشته شده که باید بر دستِ دختر منتقلش کند. از پیش، شمارهای وجود دارد که دیگر محو شده است. سوزن را در دست چپ دختر فرو میبرد و با ملایمت عدد 3 را حک میکند. خون بیرون میزند، اما سوزن هنوز عمیق فرو نرفته است، از اینرو باید دوباره روی عدد بکشد. دختر دردش میآید، اما خود را عقب نمیکشد. لالی میداند که چه دردی را به او تحمیل میکند. به آنها هشدار دادهاند: چیزی نگویید، کاری نکنید. لالی خون را پاک میکند و روی زخمْ جوهر سبز میمالد.


پِپان زمزمه میکند: «عجله کن!»


لالی زیادی طولش داده است. خالکوبی دست مردها یک چیز است، زخمی کردن بدن دخترها چیز دیگر. به بالا نگاهی میاندازد، مردی با کت سفید به آرامی کنار صف دختران قدم میزند. هر چند دقیقه یکبار، توقفی میکند تا چهره و بدن دختر وحشت زدۀ جوانی را وارسی کند. بالاخره به لالی میرسد. لالی دست دختر را تا جایی که میتواند باملایمت نگه داشته است. مرد صورتِ دختر را در دست میگیرد و باخشونت به این طرف و آن طرف میچرخاند. لالی به چشمهای پُرهراس دختر نگاه میکند؛ دختر میخواهد چیزی بگوید، اما لالی دستش را محکم میفشرد تا مانعش شود. دختر به او نگاه میکند و لالی میگوید: «هیس!» مرد صورت دختر را رها میکند و دور میشود.


لالی زیر لبی به دختر میگوید: «آفرین!» و شروع به خالکوبی چهار رقم دیگر میکند: 4902. کارش که تمام میشود دست او را کمی بیشتر نگه میدارد و بار دیگر به چشمهای دختر نگاه میکند. به او لبخند بیرمقی میزند؛ دختر نیز با لبخندی محو پاسخش میدهد، هرچند چشمهایش دربرابر لالی میرقصند. با نگریستن به چشمهای دختر گویی قلبِ لالی متوقف میشود و برای اولینبار با شدت میزند، طوری میکوبد که انگار میخواهد هر لحظه از سینه بیرون بزند. پایین را نگاه میکند و زمین زیر پایش تاب میخورد. تکه کاغذ دیگری بهسمتش دراز میشود.


پپان مصرانه زیرلب میگوید: «لالی! زود باش.»
لالی سر که بلند میکند، دختر رفته است.

نقد و بررسی

خال کوب آشویتس بر اساس یک داستان واقعی (هدر موریس . سارا حسینی معینی)

معرفی کتاب خالکوب آشویتس


کتاب خالکوب آشویتس اثر هدر موریس، روایتیست عاشقانه از پایبندی لالی و گیتا به عشقشان در دورانی آکنده از اندوه و وحشت. این اثر داستان زندگی لالی سوکولوف، یکی از هزاران زندانی در اردوگاه آشویتس را در بحبوحه جنگ جهانی دوم بیان میکند که وظیفه خالکوبی شماره بر ساعد تازه واردان به اردوگاه به او سپرده شده بود.


در آوریل 1942، لالی سوکولوف به اجبار به اردوگاه آشویتس – بیرکناو منتقل میشود. او که به زبانهای مختلف تسلط دارد، مسئول خالکوبی شمارههای شناسایی بر دست زندانیان تازه وارد میشود؛ شمارههایی که سرنوشت آنها را رقم میزند؛ اگر جوان و سالم باشند به کار اجباری فرستاده میشوند، در غیر این صورت راهی اتاق گاز و کورههای آدمسوزی میشوند. لالی طی دو سال و نیم اسارت در آشویتس – بیرکناو شاهد هولناکترین قساوتها و وحشیگریهای بشر و همچنین شجاعت و شفقت مردمیست که هر لحظه امکان دارد با مرگ روبهرو شوند. در همین اردوگاه است که با دختری به نام گیتا آشنا و در نخستین نگاه عاشقش میشود.


هدر موریس (Heather Morris)، نویسنده داستان، اعتقاد دارد: «خالکوب آشویتس (The tattooist of Auschwitz) داستان دو انسان معمولی است که در زمانی منحصربهفرد زیسته و نه تنها آزادی بلکه احترام، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده است.» روایت، زیبایی دوچندان خود را مدیون این است که در صحبتهای لالی، زندانی شماره 32407، هیچ شکافی میان حافظه و تاریخ وجود ندارد.»


روایت بسیار شبیه به روایت فردوسی از آشپزخانه ضحاک است که دو انسان آزاده به نامهای ارمایل و گرمایل ماهانه بیش از 30 تن از زندانیان را که قرار بود مغزشان خوراک سر مارهای ضحاک شود را، آزاد میکنند.


در این رمان، هنگامی که یک انسان استحاله شده به نام لالی سوکولوف که وظیفه خالکوبی بر روی ساعد تازهواردها به او سپرده شده، با یک زندانی به نام گیتا مواجه میشود و آنگاه عشق در یک نگاه با رنگی هولناک، ماجرای داستان را به یک درام سیاه بدل میکند.


هدر موریس اهل نیوزلند است و اکنون در استرالیا زندگی میکند. سالها در بیمارستانی عمومی و بزرگ در ملبورن کار و تحصیل میکرد، فیلمنامه هم مینوشت. در آمریکا یکی از فیلمنامههایش را فیلمنامهنویسی که جایزۀ اسکار هم در کارنامۀ خود داشت انتخاب کرد. در سال 2003 هدر با پیرمردی آشنا شد که «شاید داستانی داشته باشد که ارزش گفتن دارد.» روزی که لالی سوکولوف را ملاقات کرد زندگی هر دویشان تغییر یافت. دوستیشان شکل گرفت و بیشتر شد. لالی سفری آغاز کرد، سفری که در آن موشکافانه خود را مورد بررسی قرار داد و محرمانهترین جزییات زندگیاش طی هولوکاست را با هدر درمیان گذاشت. هدر ابتدا داستان زندگی لالی را در قالب فیلمنامه تنظیم کرد که در مسابقات بینالمللی رتبۀ بالایی آورد، اما بعد آن را به شکل رمان تغییر داد.


در بخشی از کتاب خالکوب آشویتس میخوانیم:


لالی میکوشد سرش را بلند نکند. دستش را دراز میکند، تکه کاغذی را میگیرد که دختر به سمتش گرفته است. شمارهای پنج رقمی روی آن نوشته شده که باید بر دستِ دختر منتقلش کند. از پیش، شمارهای وجود دارد که دیگر محو شده است. سوزن را در دست چپ دختر فرو میبرد و با ملایمت عدد 3 را حک میکند. خون بیرون میزند، اما سوزن هنوز عمیق فرو نرفته است، از اینرو باید دوباره روی عدد بکشد. دختر دردش میآید، اما خود را عقب نمیکشد. لالی میداند که چه دردی را به او تحمیل میکند. به آنها هشدار دادهاند: چیزی نگویید، کاری نکنید. لالی خون را پاک میکند و روی زخمْ جوهر سبز میمالد.


پِپان زمزمه میکند: «عجله کن!»


لالی زیادی طولش داده است. خالکوبی دست مردها یک چیز است، زخمی کردن بدن دخترها چیز دیگر. به بالا نگاهی میاندازد، مردی با کت سفید به آرامی کنار صف دختران قدم میزند. هر چند دقیقه یکبار، توقفی میکند تا چهره و بدن دختر وحشت زدۀ جوانی را وارسی کند. بالاخره به لالی میرسد. لالی دست دختر را تا جایی که میتواند باملایمت نگه داشته است. مرد صورتِ دختر را در دست میگیرد و باخشونت به این طرف و آن طرف میچرخاند. لالی به چشمهای پُرهراس دختر نگاه میکند؛ دختر میخواهد چیزی بگوید، اما لالی دستش را محکم میفشرد تا مانعش شود. دختر به او نگاه میکند و لالی میگوید: «هیس!» مرد صورت دختر را رها میکند و دور میشود.


لالی زیر لبی به دختر میگوید: «آفرین!» و شروع به خالکوبی چهار رقم دیگر میکند: 4902. کارش که تمام میشود دست او را کمی بیشتر نگه میدارد و بار دیگر به چشمهای دختر نگاه میکند. به او لبخند بیرمقی میزند؛ دختر نیز با لبخندی محو پاسخش میدهد، هرچند چشمهایش دربرابر لالی میرقصند. با نگریستن به چشمهای دختر گویی قلبِ لالی متوقف میشود و برای اولینبار با شدت میزند، طوری میکوبد که انگار میخواهد هر لحظه از سینه بیرون بزند. پایین را نگاه میکند و زمین زیر پایش تاب میخورد. تکه کاغذ دیگری بهسمتش دراز میشود.


پپان مصرانه زیرلب میگوید: «لالی! زود باش.»
لالی سر که بلند میکند، دختر رفته است.

نمایش کامل نقد و بررسی
وزن600.0 گرم
مولف

هدر موریس

ترجمه و تدوین

سارا حسینی معینی

انتشارات

کوله پشتی

موضوع

داستان های انگلیسی . خالکوب

شابک

9786004611992

قطع

رقعی

جلد

شومیز

بارکد

9786004611992

نمایش همه مشخصات کالا
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید افزودن دیدگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش
انصراف ثبت پرسش