نقد و بررسی
دارالمجانین (محمد علی جمالزاده)
دارالمجانین اثری بحثبرانگیز از محمدعلی جمالزاده است.
محمدعلی جمالزاده در دیباچه دارالمجانین مینویسد، توی دکان میرزا محمود کتابفروش نشسته بود که پیرزنی تعدادی کتاب برای فروش آورد. شوهر پیرزن به اتهام دزدی از دارالمجانین اخراج شده و از ترس بازخواست متواری است. جمالزاده کتابی از پیرزن میخرد. پیرزن به جای سه عباسی طلب جمالزاده، کاغذهای دستنویس لوله کردهای به او میدهد. جمالزاده بعد از مدتی به سراغ کاغذهای دستنویس میرود، شروع به خواندن میکند و رمان دارالمجانین آغاز میشود.
محمود (نویسنده دستنویس) در ابتدا از خصوصیات و خصایل پدرش میگوید. پس از مرگ پدر به خانه عموی خسیساش میرود. در ادامه از عموی خسیساش، عشقاش به دختر عموی زیبایش بلقیس، از آقامیرزا عبدالحمید، منشی عمو و دوست صمیمیاش رحیم، پسر میرزا عبدالحمید مینویسد. رحیم علاقه جنونآمیزی به اعداد دارد و «تضاد بین واحد و کثیر و فرد و زوج را منشأ همه اختلافها» میداند. روزی نامه عاشقانه محمود به بلقیس به دست عمو میافتد. به ناچار از خانه عمو بیرون میزند و به خانه دوست روانپزشکش دکتر همایون میرود. به کمک دکتر همایون که عقل درست و حسابی ندارد، رحیم را به دارالمجانین میبرند. در ملاقات رحیم در دارالمجانین است که با هدایتعلی آشنا میشود…
جمالزاده درباره علت نوشتن دارالمجانین در نامه اولش به همایون کتیرایی از مهمانیای مینویسد که هدایت را دعوت نکرده بودند. وقتی علت را میپرسد مهمانان مینالند که آدم بیسوادیست و دستور زبان نمیداند. جمالزاده ناراحت میشود «و کمکم این فکر در من قوت گرفت که او را به هر ترتیبی شده به مردم ایران معرفی نمایم و بفهمانم که چطور به مقام شناختن او نرسیدهاند…»
خلاصه داستان :
من و پدرم
تولد من در سال وبائی اخیر بوده که از قرار معلوم ثلث جمعیت ایران را برده مادرم در همان موقع زایمان وبا گرفته، آمدن من همان بود و رفتن او همان. همه گفتند قدم بچه نحس بود و حالا که خودمانیم چندان بیحق هم نبودند. خوشبختانه پدر مهربانی داشتم که از مستوفیان به نام بود و چون دستش به دهنش میرسید هر طور بود مرا بزرگ کرد و در آموزش و پرورشم کوتاهی ننمود و چون میترسید که اگر مرا به مدرسه بگذارد با معاشرت اطفال بیپدرومادر اخلاقم خراب شود دو معلم سرخانه برایم آورد. یکی صبح میآمد برای عربی و فارسی و دیگری بعدازظهر برای فرانسه و علوم جدید. یکی از اتاقهای بیرونی که معروف به اتاق زاویه بود درست دانشکده معقول و منقول گردید و سالهای دراز روی قالی چهارفصلی که گلوبته و اسلیمی و نقاشیاش هنوز در مخیلهام منقوش است با این دو نفر معلم ایام شیرین طفولیت را با کاغذ و قلم و کتاب و دفتر بسر رساندم. بعدها در موقع دفن یکی از این دو یار عزیز شخصاً حاضر بودم و دیگری نیز سالهای دراز است که گوئی یکباره بدون صدا و ندا از صفحه زمین معدوم گردیده است.
…
0دیدگاه کاربران