نقد و بررسی
خنده در تاریکی (ولادیمیر ناباکوف . مهدی سجودی مقدم . علی سلامی)
کتاب خنده در تاریکی نوشتهی ولادیمر ناباکوف، از زاویهی دید سوم شخص روایت شده است. شروع کتاب، طوفانی و شوکه کننده آغاز میشود و ناباکوف مخاطب را غافلگیر میکند: «روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود؛ یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد؛ عشق ورزید؛ مورد بیمهری قرار گرفت؛ و زندگیاش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید. این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همینجا رهایش میکردیم؛ گرچه چکیدهی زندگی انسان را میتوان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزئیات همواره لطفی دیگر دارد.» به همین سادگی، در سه خط ابتدایی کتاب کل داستان آشکار میشود. اما ناباکوف به زیبایی علت این قضیه را روشن میکند، از آنجاییکه رمان درونمایههای تحلیلی و فلسفی دارد، لذا دانستن کل داستان شاید خیلی هم نکتهی مهمی نباشد. آنچه مهم است، توصیف موقعیتها و تصمیمهای شخصیتها در لحظات مهم داستان است و ناباکوف این موقعیتها را به خوبی در طول داستان شرح داده است.
انتخاب و تصمیمگیری، مهمترین امتیاز بشر نسبت به سایر مخلوقات است. اما بهمانند شمشیری دو لبه، بههمان اندازه که قدرت تصمیمگیری میتواند زندگی را برای انسان لذتبخش و هیجانانگیز کند، میتواند باعث نابودی او نیز شود. بعضی آنقدر در اتخاذ تصمیم ضعیف هستند که گاهی آرزو میکنند ای کاش همه چیز بر اساس جبر اتفاق میافتاد. یکی از مهمترین و سختترین تصمیمات هر شخص، انتخاب همسر و شریک زندگیاش است. این تصمیم از این جهت دشوار است که عقل و احساس در تقابل با هم قرار میگیرند. بسیاری از رابطههای شکستخورده، نتیجهی عدم توازن بین همین دو عامل عقل و احساس هستند. ولادیمیر ناباکوف در رمان خنده در تاریکی روابط احساسی چند شخصیت را مورد بررسی قرار داده است و تقابل عقل، احساس، بی قیدی و هوسبازی را بهخوبی توصیف کرده است.
0دیدگاه کاربران